ღ╬♥═╬ღ¸.• یک فنجان عشق•..¸ღ╬♥═╬ღ


 

منم مثل خودت تنهای تنهام

 

 

پر از بغضم پر از حرف سکوتم
تو رو گم کردم اما روبروتم

 


منو برگردون اون جایی که بودم
آخه تا کی گرفتار قنوتم

 


تو دنیایی که جای آرزوهاست
کسی جز تو منو عاشق نمیخواست

 


بیا تا سر بذارم رو ی شونه ات
دلم مثل خودت تنهای تنهاست

 


هنوزم زخمی سیب فریبم
اسیر این شبای نا نجیبم

 


تو خوبی کن بیا به خلوت من
تو که میدونی من اینجا غریبم

 


هنوزم عکس چشمات روبرومه
نگاه تو تمامه آرزومه

 


بذار باور کنم دستاتو دارم
نگیری دستامو کارم تمومه
نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:26 توسط ღღMoh@deseღღ| |


مــردی کـه عـَطـر ِ تــو رآ زده بـــود

در خــیـآبـان از کــنــارم گـُــذشـت

و ایــن یــعــنے :

قــتــل ِ غــیـر ِ عــمــد ... !!


نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:22 توسط ღღMoh@deseღღ| |


گفتـــے دوستـم دارے

حــالا

حتــے عظیـم تـرین خزانــہ هاے چــوب دنــیا هــم /.

از عهــده ے دروغــے کـه تـو بـہ مـن گفتــه اے

بــر نمے آینـد

پیــنـوکیـوے مــن(!)

بینــے فنــدقیــ ات

بـــہ دســت کدامیــن جــراح پلاستیــکے افتــاد؟

تـو حتــے بــدون جــراحــے هـم شبیـہ مــردم مـے شـوے

افســوس کــه هیچــگــآه ندانستــے /.

پـــدر ژپتــو(!)

نقــاب مــرا نیز

از جنــس بینــے تــو درســت کــرده بــود(!)


نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:21 توسط ღღMoh@deseღღ| |




کی داشت ویکی نداشت

اونی که داشت توبودی واونی که تورونداشت من

یکی خواست ویکی نخواست

اونی که خواست توبودی واونیکه بی توبودن رونخواست من

یکی آوردویکی میاورد

اونی که آوردتوبودی واونی که به جزتوبه هیچ کسی ایمان نیورد من

یکی موندویکی نموند

اونی که موندتوبودی واونی که بدون تونمی تونست بمونه من

یکی رفت ویکی نرفت

اونی که رفت توبودی واونی که به خاطرتوتوقلب هیچکی نرفت من...

نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:21 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

هــــــرگــز بـه گذشته برنگــــــــرد
اگر سیندرلا برای برداشتن کفشش برمیگشــت
هیچوقت یک پرنسس نمیشد…
نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:20 توسط ღღMoh@deseღღ| |


دلــت کــه دریــایــی بــاشــد،

شــب هــا، قــرص مــاه،

مَــد مــیکنــد بــه ســاحــل چشمــانــت،

اشــک را . . .



 

نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:18 توسط ღღMoh@deseღღ| |



بردار دلت را

من گدا نیستم

فقط کمی مردانگی می خواهم

این روز ها عشق فراوان است...



نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:14 توسط ღღMoh@deseღღ| |

از دنیـــای ِ واقــعـی و نــامــردیــاش ! پنــــاه آوردیــــم بــه دنیــای ِ مـجــازی !

غــافـل از این کــه ، آســمون ، هـــمون آسـمونــه ...

نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:13 توسط ღღMoh@deseღღ| |

هر روز این عشق یک طرفه را طی می کنم،
یکبار تـو هـم گامی بدین سو بــردار،نتــرس،
جریمه اش با من

نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:13 توسط ღღMoh@deseღღ| |

زن ظریفه نه ضعیفه...!

ضعیف اون مردیه که یک ساعت نمیتونه چشم ودلش رو نگه داره...!

نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:12 توسط ღღMoh@deseღღ| |

دور مـﮯایستَد و خیره مـﮯشود به تنهایـﮯ مَـטּ
قـﮧقـﮧ مـﮯزند
وَ فریاد مـﮯڪشد:
دخترڪ هاﮯ احساساتـﮯ همیشـﮧ بازَنده اَند،
و مَـטּ تَنهـ ـا بـﮧ ایـטּ فڪر مـﮯڪنم
ڪﮧ چگونـﮧ مـﮯشَود
فریاد هایش را دوست نداشت!؟


نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:11 توسط ღღMoh@deseღღ| |

مـن هـمانی ام که

بی تو

پای تمام دوست داشتنهایم ایستاده ام

قول داد تا آخر دنیا بماند،

سر قولش هم ماند،

همان روزی که رفت برای من آخر دنیا بود



 

نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:7 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 


. نمــے دانـَم چــــرا ؟!

ایـטּ روزهــــا

در جـَــواب هـَــر ڪہ از حـــالَم مــے پُرسَــــد

تـــا مـے گویــَــم ... " خوبـــَـــــم "

چشمـــــانَم

خیــس مـے شَـــــود ... !



نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 4:42 توسط ღღMoh@deseღღ| |

روزگار با ما خوب تا نکرد

اما ما را خوب تا کرد!!!



نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:17 توسط ღღMoh@deseღღ| |


می گویند لیاقت نداشت
نمی دانند که تو فقط
دوستم نداشتی…
همین!!!

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:15 توسط ღღMoh@deseღღ| |

♖♘♗♕♔♗♘♖
♙♙♙♙♙♙♙♙
╗════════╔
║▀▄▀▄▀▄▀▄║
║▀▄▀▄▀▄▀▄║
║▀▄▀▄▀▄▀▄║
║▀▄▀▄▀▄▀▄║
╝════════╚
♟♟♟♟♟♟♟♟
♜♞♝♛♚♝♞♜

مـــات شــدم از رفـتنت


هیــچ مـیز شطـرنجی هـم در مــیان نـــبـود !

ایـن وســط فــقط یـک دل بـــود ...

کـه دیگــر نـیست ...!!!

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:13 توسط ღღMoh@deseღღ| |

چه لحظه دردآوریه،

اون لحظه که میپرسه: خوبی؟

بغض تو گلوت میپیچه ...
...
5 خط تایپ میكنی، ولی به جای enter ...

همه رو پاک می*كنی و می*نویسی: ...

خوبم مرسی تو خوبی؟

نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:31 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

سَـــر سَـــری رَد شــو و زنــدگـی کـن ..دقَت ..... "دق ــَـ ت "مـــی دهَـــد ..!!
نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:29 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 


میگی گل رو دوست داری
اما
میچینیش


میگی بارون رو دوست داری اما
با چتر میری زیرش


میگی پرنده رو دوست داری ولی
میندازیش تو قفس


چجوری میتونم نترسم وقتی میگی
دوستم داری
؟؟؟

نوشته شده در دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,ساعت 20:40 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

سهراب قایق دیگر جوابگو نیست....



کشتی باید ساخت!!!



این جا مثل من زیاد است!!!







آهسته گفت: خدانگهدارت .
در را بست و رفت . . . .
آدمها چه راحت مسئولیت خودشان را به گردن خدا می اندازند. . . .



 
نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:18 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

هرشب وقتی تنـــها می شم حس می کنم پیش منی
دوباره گریم می گیره انگار تو آغوش منی




روم نمی شه نگات کنم وقتی که اشــک تو چشمامه
با اینکه نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه




بارون می باره و تو رو دوباره پیشم می بینم
اشک تو چشام حلقه می شه دوباره تنها می شینم




قول بده وقتی تنها می شم بازم بیای کنار من
شبای جمعه که میاد بیای سر مــزار من



دوباره باز یاد تو شد زمزمه ی نبودنم
ببین که عاقبت چی شد قصه ی با تو بودنم




دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم
رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم


نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:17 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

 

 

بـــﮧ ســـیــــم آخــــر ..

ســـآز مــــے زنـــــم امـشـَــب

بــــﮧ کـــورـے چـشـــم دنیــــا

کـــــﮧ ســــــآز مـخـــآلــف مـے زنــَــد

بـــآ مــَـن ! !





فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!







پُــرم از اشـــکــ...

آنــقـَــدر کــه

دنـیـــــا بـایـد چتـــر بر سـَرش بگیـــرد

بـا احـتـیــــاط مـرا ورق بِـزند ...






خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و
گفتم : فراموش ؛
یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه



 

 
نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:11 توسط ღღMoh@deseღღ| |

من گمان كردم رفتنت ممكن نیست


رفتنت ممكن شد...


باورش
ممكن نیست





ساعت از نیمه شب گذشته...

و من به این می اندیشم...

اگر عشق کاری که با من کرد با تو می کرد...

چند روز دوام می اوردی؟؟؟


1



اهـل پنهـان کـاری نیستـم اعتـرافـ میکـنم :

زمـانـی دل ِ یکـی را سوزانـدم حـالـا یکـی ...

یکـی ...

یکـی ،

دلـم
را میـسوزانـند



 
نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:9 توسط ღღMoh@deseღღ| |

...اینجا زمان چند ساعتی جلوتر است:

هر وقت خورشید را

بالای سرت دیدی

بدان در غروبی دلگیر به تو میاندیشم...






گاهی دلت میخواد همه بغضات از تو نگاهت خونده بشه که جسارت گفتن کلمه هارو نداری
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری و یه جمله مثله:چیزی شده؟؟؟!
اونجاست که بغضتو با لیوان سکوتت سر میکشی و با لبخند میگی:
نه هیچی...!






یه جـآیے باید دسـتـِ آدمـآ رو بکشے
نـِگه شـوטּ دارے ؛
صورتـشوטּ رو میوטּ دستـآتـ مُحـکـم بگیرے
بگے : بـبـیـטּ ...
مـטּ دوستـتـ دآرم ، نــــرو !







 
نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:8 توسط ღღMoh@deseღღ| |

ﮔﺎﻫﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ....
ﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ..
ﻧﻪ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ،..
ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ....





گوشه نــدارد که یـکـــ گوشه اش بنشینمـــ

و نفسی تــازه کنمـــ ...

گــرد گــرد استـــ

این زمین..

ایــنــ روزگــــار ...






من مانده ام و یک برگه سفید!!!
یک دنیا حرف نا گفتنی!!!
و یک بغل تنهایی و دلتنگی...
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!!
در این سکوت بغض آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند!
و برگ سفیدم
عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!
عشق تو نوشتنی نیست...
در برگه ام , کنار آن قطره
یک قلب کوچک می کشم !
و , وقت تمام است!!!
برگه ها بالا...




از وقتــی که نیسـتی،
خـدا می دانـد،
چقــدر آب به صـورَتـم پـاشیـدم ..
لعنــتی ..
این کـابوس انقــدر واقعی ست
که از خواب بیــدار نمی شـوم


نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:7 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

میگن هر چی از دوست رسد نیکوست!
پس چرا هر چی از تو میرسه
خاطره ...
نگاه ...
لبخند ...
یاد ...
ویران کننده است !
منو داغون میکنه ....!؟




 
بی کسی یعنی لای استخوان های من نمک بپاشی ...

و زخم هایم پشت سرت راه بیفتند و معتاد دست های شورَت شوند






تــــوی این دنیـــا هر کسی داره یه چیزی میکشه.
یکی "درد" می کشه ؛
یکی "زجر" می کشه؛
یکی" نقاشی" می کشه ؛
یکی" سیگار "می کشه؛
یکی "داد" می کشه؛
یکی" سوت "می کشه ؛
یکی" ناز" می کشه ؛
یکی" تریاک" می کشه ؛
خلاصه میون اینهمه کشیدنـــــــــــی
مــ ـ ـ ــن
فقط می خوام


ღ♥ღ نفس ღ♥ღ


بکشم...







 

تــنهایــی یعنی ؛ ذهنم پــر از تو ، خــالی از دیگران است ...
اما کنارم خــالی از تو ، پــر از دیگران است.......
 


 
نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:5 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

دلم هوای دیروز را کرده ،
هوای روزهای کودکی را ..
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد !

.
.
.
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم ؛
الفبای زندگی را ..
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند .
دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو !




دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم .
دلم میخواهد ...
می شود باز هم کودک شد ؟؟؟؟ ..
راستی خدا!
دلم ، فردا هوای امروز را می کند؟؟!
نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:4 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

به نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها
به نام غم ها به وجود اورنده ی اشك ها . به نام اشك تسكین دهنده ی قلب ها
به نام قلب ها ایجاد گر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان






رسم زندگی این است: روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی
به
همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد
و
تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟
این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان






هنگامی كه دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود
دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم كه درهای باز را نمی بینیم






فراموش مکن تا باران نباشد رنگین کمان نیست
تا تلخی نباشد شیرینی نیست
و
گاهی همین دشواری هاست که از ما انسانی نیرومند تر و شایسته تر می سازد خواهی دید
آری خورشید بار دیگر درخشیدن آغاز می کند






بهترین ایمان آن است که معتقد باشى هر جا که هستى

خدا با توست ......



 
نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:3 توسط ღღMoh@deseღღ| |

گاهی حرف نزدن از حرف نداشتن نیست ,

از حرف زیاد داشتنه -

از این حال باید ترسید چون یا به ,

گریه ختم میشه یا به خشم !!!





سالها بعد چنین میگویند:
عشق سرگرمی ایام فراغت بوده است.........





وقتی که دیر رسیدم

و با دیگری دیدمت

فهمیدم که گاهی

هرگز نرسیدن بهتر است

از دیر رسیدن


نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:2 توسط ღღMoh@deseღღ| |

آرامشــی میخواهم
خلوتــی میخواهم
تــو باشی و من
در کنار هم
تو سُکوت کنــی و مَــن گوش کنم
و من آرام بگویم ترا دوست دارم و تو گوش کنی
و آرام بگوئی .. من هم
و شرمِ زیبائی را بر گونه ی تو ببینم ...





فلاسفه درباره عشق خیلی حرفها زدند

اما منطق هیچ کدامشان به پای منطق تو نرسید

رفتی و گفتی : همینه که هست ..



 

از دَســـتمــ رَفـتـــی

کــــــاش

از دِلــــــم هَــــمــ مــی رَفتــــی





میدونی بزرگترین درد دنیا چیه؟

اینه که بفهمی بزرگترین پناهت یه پناه دیگه هم داره.





چه غریب بود این منطق ما..

چه میخواست ز ما این عقل ما..

نه با احساس هم درد بود..

نه به یاری گریه هایمان می آمد..!

عقل و منطقی بود در جدالی طولانی..

با احساس و قلب ما...
نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:1 توسط ღღMoh@deseღღ| |

تـــــو کجـــــــــــایی سهـــــــــــــراب ؟ چشم ها را بستند و چــــــــــه بـــــــا دل کردند وای سهراب کجایی آخـــــــــــــــــر ؟؟؟.. زخم ها بر دل عاشق کردند خــــــــون به چشمان شقایق کردند آب را گـــــــل کردند تـــــــو کجایی سهراب ؟؟؟؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند ، همه جا سایه ی دیوار زدند ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالــــــــــــــــی است! دل خوش سیـــــــــــــــــــــری چند ؟؟؟؟ صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...! قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟






باز دل آسمان گرفته....

بغضش را با تمام وجود حس میکنم

از آن بغضهاست که اگر بشکند ویران می کند

خوش به حال آسمان که گهگاه بغض دارد و گهگاه ویران میکند

آسمان نمی داند که دل من تا ابد بغضی دارد که یارای شکستن ندارد





بـہ تَرَکـ هاےِدیوار کہ ریز میشومـ...
تـازه میـفهمم؛
سـر بـه شـا نہےکَسے داشتنـ
و
احساسـ تنهایـے کردنـ ؛
عجیب مَعنے میـدهد ...
دیـوار همـ که باشے؛
ترکـ بـر میدارےوَقتے
سـر بـه شـانہ ات داشتہ
باشـند و بـه حسابتـ نیـاورند ...





تصمیم گرفتم آنقدر كم یاب شوم تا دلی برایم تنگ شود.
ولی افسوس فراموش شدم...






دلتنگم!

برای کسی که مدتهاست،

بی آن که باشد،

هـر لحـظه،

زنـدگی اش کـرده ام !

 


 
نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:0 توسط ღღMoh@deseღღ| |

رَفتَنـ بَهانِهـ نِمیـ خواهَد ،


بَهانِهـ هایـ ماندَنـ کِهـ تَمامـ شَوَند کافیستـ !





به چشمانم دروغی گفتم

گفتم که به خوابم میایی

شایدپلک هایم

دمی ارام گیرند




دلم یه قایق می خواد پر از ارامش
یه قایق که بره و بره و تن سردمو با خودش ببره
تا جایی که همه دنبالم بگردن و دلشون واسم تنگ شه
بگن اگه بود میزاشتیم اون گلای تو باغچرو اب بده
من حالا یه قایق پیدا کردم ولی یه مشکل داره
قایق ارامش من پارو نداره!!!!!!




این قرآر آخر اسـ ــت !

دیـگـ ـر بی قرآرتـــ نمی شوم ...!





 


 
نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:58 توسط ღღMoh@deseღღ| |

چه کلمه ی مظلومی است قسمت...

تمام تقصیرهای ما را گردن میگیرد





دلتنگم!

برای کسی که مدتهاست،

بی آن که باشد،

هـر لحـظه،

زنـدگی اش کـرده ام !





آسمـان هـم کـه بـاشی

بـغلت
خـواهــم کـرد …

فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش

هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …

پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو

دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…






راز چشمانت را هیچ کس نفهمید

ولی

من امروز رازش را فهمیدم

راز چشمانت رفتنت بود ...




چه کرده ای " تو " با دلــــــــم ؟

که از تو پیش دیـگران گلایه هــــم که می کنم

شـــــعر حساب می شود ...




 

 
نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:58 توسط ღღMoh@deseღღ| |

گاهی باید به دور خودیک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی
برای چه کسانی اهمیت داری...... که این دیوار را بشکنند





یادت هست....؟!
روزی پرسیدی این جاده کجا میرود...؟!
و من سکوت کردم...
دیدی ...! جاده جایی نرفت...!
آن که رفت ، تو بودی





میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد





میگویند یک روزی هست ..
که چرتکـه دست میگیرند و حساب و کتاب میکنند ...
و آن روز تـــو باید تــــاوان آن چه با من کردی را بدهی!
فقط نمیدانم ....
تاوان دادن آن موقع تـــو ، به چه درد من میخورد!؟!


 
نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:56 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

 

 

حوا بودטּ تاواטּ سنگینی دارد ...

وقتی آدمـ ها برای هر دمـ و بازدمـ ,

هوا نیاز دارند ...





بغض گلویم را میفشارد و من از همه ی دوستانم دور مانده ام

من دور مانده ام یا آنها از من دور شده اند

در این دنیا همیشه تنها بوده ام

دیگر کسی پیدا نمیشود که با منـــــــ گریه کند

که برای منــــــ گریه کند

حتی کسی حاضر نیست با من بخندد

من در گوشه ای از این دنیا

تنها مانده ام





خونه بوی نم میده

وقتی که نیستی دلتنگی نعره میکشه!

کلافه شدم....از همه دنیا!

کاش بودی تا افطار روزه ی دلمردن رو با لبهای تو باز میکردم!
نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:54 توسط ღღMoh@deseღღ| |





ای عشق ترا به رخ کشیدن ممنوع

در محضر می جان سپردن ممنوع


چشمان همه بسته مردمکها همه قفل

چشمی به سرای دوست کشیدن ممنوع


دستان همه بسته عاطفه مسکوت است

دستی به صفای یار کشیدن ممنوع


گوشها همه کر قصه گو خاموش است

صوتی بجز از صدای الحمد ممنوع


جانان همه خسته دلبران خاموشند

بیداری و شب به صبح رساندن ممنوع


نقشی مکش از صورت گلگون نگار

طرحی بجز از کلت و مسلسل ممنوع


سر نیست اگر فدای یارش نکنیم

این بار گران به دوش کشیدن ممنوع


گل را چه شده خانه بی گلدان است

جز خار و دریغ در این سراچه ممنوع


یک حرف بس است برای دلداری یار

دستی به قلم نامه نوشتن ممنوع



 

نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:20 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 



چه خوابایی برات دیدم چه فکرایی برات داشتم
کسی رو حتی یه لحظه به جای تو نمیذاشتم

[تصویر: Love_8_.jpg]


چه خوابایی برات دیدم چه فکرایی برات داشتم
کسی رو حتی یه لحظه به جای تو نمیذاشتم
تو این روزا نمیدونی با عشق تو کجا میرم
چه آسون دل به تو بستم منی که سخت میگیرم


[تصویر: Love_10_.jpg]



با همه میخندی با همه دست میدی
دستتو میگیرم دستتمو پس میدی
اما دوستـتــــــــــــــــــــ دارم
اما دوستـتـــــــــــــــــــ دارم


[تصویر: Love_11_.jpg]


پشت من بد میگی حرف مردم میشم
دستشو میگیری عشق دوم میشم
اما دوستـتــــــــــــــــــــــ دارم
اما دوستـتـــــــــــــــــــــــ دارم



[تصویر: Love_12_.jpg]




چه خوابایی برات دیدم چه رنگی زدی دنیامو
تو چشمای تو میدیم تموم آرزوهامو



[تصویر: Love_17_.jpg]

با همه میخندی با همه دست میدی
دستتو میگیرم دستتمو پس میدی
اما دوستـتـــــــــــــــــــــ دارم
اما دوستـتـــــــــــــــــــــ دارم

[تصویر: Love_25_.jpg]

پشت من بد میگی حرف مردم میشم
دستشو میگیری عشق دوم میشم Sad
اما دوستـتـــــــــــــــــــــــــــ دارم
اما دوستـتـــــــــــــــــــــــــــ دارم

[تصویر: qsxwkrrbsukh8spbp9r8.jpg]
نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:18 توسط ღღMoh@deseღღ| |

تقصیر خودمــــونه...بعضی ها عددی نبودن ُ ما اونها رو به تـــوان رسوندیم

[تصویر: 16342987549188999602.jpg]


دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ....
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم ...
برای اینکه نگذارم بیایند ....!!


[تصویر: 63115881858843888164.jpg]


بعضی ها به ظاهر وقتی اول وارد لیست دوستانت که میشوند
چیزی با خود نمیآورند
ولی وقتی میروند ، همه چیز آدم را با خودشان میبرند


[تصویر: 52901268963743956845.jpg]


دقیقا زمانی که داری تو بی خیالی همه چیو فراموش میکنی
اتفاقی یه اهنگی به گوشت میرسه که
همه خاطره هاتو میاره جلو چشات!
 

نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:11 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

وقتی خدای آسمون بنده هاشو می آفرید

رو پیشونی هر کسی قصه سرنوشتی چید

با قلم خوشبختیها

با جوهر طلایی رنگ

رو پیشونیها می نوشت قصه خوب سرنوشت

وقتی که نوبتم رسید

مرغک بخت من پرید

قلم نوک طلا شکست

جوهر فقط سیاهی زد

وقتی خدا اینجوری دید

از مرغ غم یه پر کشید

با قلم بدبختیها

با جوهر سیاهیها

رو پیشونی من نوشت :

قصه تلخ سرنوشت . . .
نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت 2:8 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

نمی دونم چی باید گفت از اون حرفای شیرینِت

نمیشه باورم حالا از این چشمای غمگینِت

همیشه ترس تو این بود که من با تو نمی مونم

می گفتی باش کنار من ، بدون تو پریشونم

نمی گیری سراغ از من ،‌ کسی که تو خداش بودی

کسی که با تو عاشق شد ، تو آهنگ صداش بودی

دلم تنگ صدای تو ، می خوام باشم کنار تو

دل زخم خورده ی عاشق ، هنوزم چشم به راه تو

چه دلتنگم ، چه دلتنگم ، دارم با غصه می جنگم

چه دلتنگم ، چه دلتنگم ، دارم با غصه می جنگم

دارم با غصه می جنگم

تمام حرف من با تو ، با عکس و جای خالیته

حالا من موندم و یادِت ، مگه این حرفا حالیته

مگه این حرفا حالیته

چه نا آرومه قلب من ، چه بی تابه دل و جونم

میخوام از تو خبردار شم ، کجا هستی نمی دونم

چه دلتنگم چه دلتنگم

هنوز بی تاب بی تابم

دارم با غصه می جنگم

دلم تنگ صدای تو ، می خوام باشم کنار تو

دل زخم خورده ی عاشق ، هنوزم چشم به راه تو

چه دلتنگم چه دلتنگم

دارم با غصه می جنگم

چه دلتنگم چه دلتنگم

دارم با غصه می جنگم

دارم با غصه می جنگم

نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,ساعت 3:35 توسط ღღMoh@deseღღ| |


هرچی احساس نیازه مال من


هرچی حرفای قشنگه مال تو


هرچی گوشه وکنایست مال من


هرچی آهنگ قشنگه مال تو


صدای ساز شکسته مال من

کوه بیستون با نقشش مال تو


تیشه ورنجش مال من


هرچی آسمون صاف مال تو


هرچی ابرای سیاهه مال من


هرچی روزای بلنده مال تو


شبای سیاه ابری مال من


اون شبای پرستاره مال تو


یه دونه ماه ونشونش مال من


هرچی دریاست توی دنیا مال تو


یه چیکه قطره بارون مال من


تموم رنگهای عالم مال تو


یه دونه رنگ قشنگش مال من





 

نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,ساعت 3:27 توسط ღღMoh@deseღღ| |

  دیگه از همه بریدم ، حال قلبم زار زاره

 آرزوهامو فروختم ، مسیرم سمت مزاره

 جاده غریب اشكام ، چراغ قرمز نداره‏

 دعا كن بمیره چشمام ، تا دیگه هرگز نباره‏


 حلقه ‏هاى انتظارم ، حالا از همه جدا شد

 به چه سختى عشقو كاشتم ، با یه باد اونم فدا شد


 گل اعتماد و له كرد ، دست هر كسى سپردم‏
 خواب كشتن منو دید ، دل هر كیو كه بردم‏

 


 چى بگم وقتى یه رنگى ، واسه هیچكى آشنا نیست‏
 به گوش كسى نخورده ، بى وفایى رسم ما نیست!!!

نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,ساعت 6:50 توسط darya477| |

                                                                       خسته ام

خسته از بودن
خسته از این همه موندن
. . .
خسته از لحظات باقی مونده
خسته از خاطرات جا مونده
. . .
خسته از ضربان این قلب خسته
خسته از بیقراری های این دل شکسته
. . .
خسته از تکرار این بغض شبونه
خسته ام از این زمونه
. . .
خسته از این زمین و زمان
خسته ام از این تن و جان
. . .
خسته از یک عمر یکرنگی
خسته ام از تکرار این دلتنگی
. . .
خسته از اینجا و هرجا
خسته از بودن بیجا
. . .
خسته از این زندگی
خسته از اینهمه بارندگی
. . .
خسته از دلبستگی
خسته ام از اینهمه وابستگی
. . .
خسته از این خستگی
خسته از ایمان در دلدادگی
. . .
خسته از افسردگی
خسته ام از اینهمه دلخستگی

نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,ساعت 6:47 توسط darya477| |

 

نگو ، نگو دوست ندارم ، نمیتونم بدون تو آخه دووم بیارم

بیا ، بیا شکسته قلب من بیا بزار تموم شه انتظارم

تورو، به هرچی میپرستی ، قسم میدم یه بار دیگه بیا بمون کنارم

آخه خودت میدونی توی دنیاغیر تو کسی رو من ندارم

بگو ، که رفتنت یه خوابه یه قلب بیگناهه ، که داره میره زیر پای تو

نرو، نبودنت عذابه، بگو همش یه خوابه ،تورو خدا بمون پیشم نرو

نرو، نرو به پات میفتم ، هنوز یه عالم حرفا مونده که بهت نگفتم

بمون میدونی بی تو میمیرم تموم میشم اگه بهت نگفتم

بگو ، بگو که اشتباهه، بگو به غیر من به هیچکسی نگا نکردی

نرو تمومه کار من ، اگه یه روز بریو دیگه برنگردی

بگو، که رفتنت یه خوابه یه قلب بیگناهه ، که داره میره زیر پای تو

نرو نبودنت عذابه، بگو همش یه خوابه ،تورو خدا بمون پیشم نرو

نگو ، نگو دوست ندارم ، نمیتونم بدون تو آخه دووم بیارم

بیا ، بیا شکسته قلب من بیا بزار تموم شه انتظارم

نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت 20:46 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

 

شِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــادنیا را بد ساخته اندشِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــا

شِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــاکسی را که دوست داری تو را دوست نمی داردشِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــا

شِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــاکسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داریشِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــا

شِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــااما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست داردشِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــا

شِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــابه رسم و آیین هرگز به هم نمی رسندشِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــا

شِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــاو این رنج است. زندگی یعنی این ....شِــلکَــکایــِهــ مــ ـا دُوتــا

نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت 20:45 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

نــــامــــردهــــا ...

" چـــــند بُـغــض ؟ " بـه یــک گــــلو ...!؟

گالری عکس حنان و عاطی

نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت 20:45 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی

طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه

خداحافظ...



خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها

بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا

خداحافظ همین حالا
نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:9 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

ياد بگذشته به دل ماند و دريغ

نيست ياري كه مرا ياد كند

ديده ام خيره به ره ماند و نداد

نامه اي تا دل من شاد كند


خود ندانم چه خطائي كردم

كه ز من رشته الفت بگسست

در دلش جائي اگر بود مرا

پس چرا ديده ز ديدارم بست


هر كجا مي نگرم، باز هم اوست

كه بچشمان ترم خيره شده

درد عشقست كه با حسرت و سوز

بر دل پر شررم چيره شده


گفتم از ديده چو دورش سازم

بي گمان زودتر از دل برود

مرگ بايد كه مرا دريابد

ورنه درديست كه مشكل برود



مي كشندم چو در آغوش به مهر

پرسم از خود كه چه شد آغوشش

چه شد آن آتش سوزنده كه بود

شعله ور در نفس خاموشش


شعر گفتم كه ز دل بردارم

بار سنگين غم عشقش را

شعر خود جلوه ئي از رويش شد

با كه گويم ستم عشقش را


مادر، اين شانه ز مويم بردار

سرمه را پاك كن از چشمانم

بكن اين پيرهنم را از تن

زندگي نيست بجز زندانم


تا دو چشمش به رخم حيران نيست

به چكار آيدم اين زيبائي

بشكن اين آينه را اي مادر

حاصلم چيست ز خود آرائي


در ببنديد و بگوئيد كه من

جز او از همه كس بگسستم

كس اگر گفت چرا؟ باكم نيست

فاش گوئيد كه عاشق هستم


قاصدي آمد اگر از ره دور

زود پرسيد كه پيغام از كيست

گر از او نيست، بگوئيد آن زن

ديرگاهيست، در اين منزل نيست
نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:9 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد

که مرا زندگانی بخشد

چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر برجسته ای از زندگی من هستی

دفتر عمر مرا با وجود تو

شکوهی دیگر

رونقی دیگر هست

می توانی تو به من زندگانی بخشی

یا بگیری از من آنچه را می بخشی

من به بی سامانی ، باد را می مانم

من به سرگردانی ، ابر را می مانم

من به آراسته گی خندیدم

منه ژولیده به آراسته گی خندیدم

سنگ طفلی اما

خواب نوشین کبوتر ها را در لانه می آشفت

قصه ی بی سر و سامانی من

باد با برگ درختان می گفت

باد با من می گفت :

" چه تهی دستی مرد ! "

ابر باور می کرد

من در آئینه رُخ خود دیدم

و به تو حق دادم

آه ... می بینم ، میبینم

تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی

من به اندازه زیبایی تو غمگینم

چه امید عبثی

من چه دارم که تو را در خور ؟!

هیچ !

من چه دارم که سزاوار تو ؟!

هیچ !

تو همه هستی من

هستی من

تو همه زندگی من هستی

تو چه داری ؟! .... همه چیز

تو چه کم داری ؟! ...هیچ !

بی تو در می یابم

چون چناران کهن

از درون تلخی واریزم را

کاهش جان من ، این شعر من است

آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی

راستی .... شعر مرا می خوانی ؟!

باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی

نه .... دریغا ، هرگز

کاشکی شعر مرا می خواندی !!!

نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:8 توسط ღღMoh@deseღღ| |

 

 

 

خبری نیست جز تاریکی،دلتنکی و کمی عشق

تاریکی چون که تو نیستی و نورت نیست و هر جا که شمع حضور تو خاموش باشد آنجا ظلمت است و در ظلمت تنها مونس آدم دلتنگی است و دلتنگی حاصل جدایی دو روحی است که پیوندی از احساس خود را در این زمانه سیاه از دست داده اند و علاج این تاریکی و دلتنگی عشقی است که تنها امیدی است برای عاشق و تنها دلخوشی برای بودن و برای ماندن در این دنیای سیاه.بگذریم خبر ها گفتیم و مثل همیشه خبرها را با تو به پایان می برم چرا که همیشه پایان تاریکی ها و دلتنگی ها هستی .روزی که بیایی آن روز پایان همه چیزهای سیاهی است و چشمت دروازه نور است و صدایت سروشی است که به این دل طوفان زده آرامش می دهد.

نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:6 توسط ღღMoh@deseღღ| |


Power By: LoxBlog.Com